-
چنین درسی که خواندم
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 18:43
اولین باری که از روی کامپیوتر کتاب خواندم توفیقش اجباری بود. امتحان پایان ترم جامعه الزهرا درس «عرفان اسلامی» داشتم. من هرچه بگویم چقدر در این کلاس فعال بوده ام کم گفته ام. مثل این بچه مثبت ها زودتر از استاد می آمدم و نفر آخر همراه استاد از کلاس خارج می شدم. ردیف اول می نشستم و بلبل زبانی می کردم. به جای یک ارائه - که...
-
ابدا
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 09:49
جان به جانت کنند آبت با بعضی ها توی یک جوب نمی رود. دنبال دلیل محکمه پسند هم نباش برایش. همینطوری عشقی. از قیافه ی طرف خوشت نمی آید. حالا خیلی بدشانس باشی که طرف، استادت باشد. این است قصه ی من و استاد آمار این ترمم که از قضا چادری هم هست. هرچه روی خودم کار می کنم نمی توانم با شخصیت و هیبت و پاشنه کفش و حتی چشم های...
-
استان شیراز؟!
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 08:13
مدیرکل دفتر آموزشهای آزاد وزارت علوم، تحقیقات و فناوری از راهاندازی دانشگاههای تک جنسیتی در استانهای مذهبی خبر داد و گفت: بیشترین درخواستهای تک جنسیتی مربوط به دختران است. ... وی تصریح کرد: از جمله این درخواستها مربوط به استانهای سیستان و بلوچستان، گیلان، یزد، اصفهان، البرز، تبریز، ارومیه، خراسان رضوی و شیراز...
-
مافات
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 08:08
این همه حرف و خاطره و فکر و ایده که منتظر نوشته شدن هستند؛ اما دست و دلم به نوشتن نمی رفت که نمی رفت. امروز صبح دل به دریا زدم و یک چشمه نوشتم. همان لحظه ارسال مطلب، اینترنت هم قطع شد و مطلبم پرید. انگار که نه انگار که هزار بار نوشتم و پاکش کردم و آخرش هم راضی نبودم. حالا همچه سر مطلب فنا شده غصه م گرفته که فکر می کنی...
-
برای آیات و همه ی خواهران مظلوم بحرینی ام
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 20:35
تردید حرام است، خودت می گفتی! تقدیر به کام است خودت ، می گفتی! برخیز و قصیده ای بخوان، خواهرجان! هنگام قیام است ، خودت می گفتی! ----- خورشید شکفته در دل شب... آیات از سوره ی ایثار، لبالب ...آیات از هیچ مصیبتی نخواهد ترسید شاگرد کلاس درس زینب ، آیات ---- او راز بلیغی از عنایات خداست در دفتر شعر او روایات خداست با وعده...
-
و حالا ازدواج دانشجویی
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 20:28
و ما اگر می دانستیم بعد از ازدواج این همه تحویلمان می گیرند حکما زودتر مزدوج می شدیم! دو هفته از سفر عمره دانشجویی مان نگذشته بود که به برکت ازدواج دانشجویی مشهد مقدس مشرف شدیم! البته من می گویم می خواهند سر تازه عروس و داماد را در سال اول زندگی به این سفرها گرم کنند تا وقتی چشم باز کردند ببینند افتاده اند وسط یک...
-
۱- شما به عنوان زائر اصلی
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 09:38
انگار همین دیشب بود. صبح زود همسر، عازم سفر تمتع بود و طبق اخلاق دقیقه نودی اکثرمان مشغول رتق و فتق اموراتش. من هم کمی کمک می کردم، کمی نمی کردم، می رفتم الکی توی آشپزخانه صدای ظرف ها را در می آوردم، بعد می رفتم توی اتاق دراز می کشیدم، از فکر سوغاتی های نیامده ذوق می کردم، از فکر یک ماه دوری پکر می شدم... همینطور...
-
هم شاگردی سلام
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 18:15
تا همین چند وقت پیش فکر می کردم فقط من هستم که دنبال همکلاسی های سابقم می گردم و هیچ کدام آنها یادشان به من نیست! اغلب هم درست بود. اولین روزی که در فیس بوک عضو شدم انگیزه ام فقط پیدا کردن دوستان سابق بود. چند تا اسم را سرچ کرده باشم نمی دانم. بیست تا سی تا پنجاه تا؟ دو سه نفری را هم پیدا کردم و کلی حال و احوال که کجا...
-
باد بهاری وزید
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 07:32
ترم دوم سال تحصیلی بود. هشت صبح هر روز -شنبه تا چهارشنبه- ساعت اول منطق2 داشتیم. همیشه یکی دو دقیقه پس یا پیش استاد وارد کلاس می شدم و صاف راهم را میگرفتم می رفتم ردیف آخر کلاس. کلاسمان دو پنجره بزرگ داشت که رو به حیاط جامعه الزهرا، گل های تازه شکفته و حوض پر آب و آبی اش باز می شد. صبح ها پنجره کلاس باز بود و نسیم...
-
فاطمیه و مراسم ازدواج
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 13:46
پارسال همین روزها بود که تاریخ دقیق مراسم ازدواج را تعیین کردیم. تقویم آوردیم. دو تا فاطمیه را نشان کردیم. تا چند روز این طرف و آن طرفش را دست گذاشتیم و محدوده خودمان را فهمیدیم. بعد که رفتیم سالن رزور کنیم دیدیم مدیریت سالنها هیچ بهایی به این دو تاریخ وارده برای شهادت خانوم نمی دهند. ماشین های عروس هم که الی ما...
-
چه کردم؟
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 00:12
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که تو در برون چه کردی؟ که درون خانه آیی
-
آمدی خوش آمدی
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 11:34
یعنی اگر فکر می کنی مثل این آدم هایی که وبلاگشان برایشان مهم است حوصله می کنم و می روم راه و ماه قبلی و می نویسم از این به بعد با این آدرس و فید دنبالم کنید؛ نمی روم! هر کس قسمتش باشد اینجا را پیدا می کند. پیدا هم نکرد فدای سرم. حالا دو تا خواننده کمتر طوری نمی شود. من که برای دل مردم نمی نویسم که. فقط هر وقت بلاگر از...
-
از دیالوگ معذورم
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 11:29
به طرز وحشتناکی حس می کنم نمی توانم به هیچ نامه و تلفنی پاسخ بدهم. تلفن را که به زور دو تا یکی برمی دارم؛ اما ایمیل ها را می شود پشت گوش انداخت و وانمود کرد که از این حوالی رد نشده ام! اینقدر که زنگ بزنند خانه تان پیغام بگذارند لطفا ایمیل ما را جواب بده! یعنی اگر بخواهم از خودم و افکارم و مطالبی که دوست دارم بگویم و...
-
من اینجا رو نمی خوام
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 11:24
ولم کنید... ولم کنید... می خوام برگردم خونه ی خودم من اینجا رو دوس ندارم من اینجا رو نمی خوااام مورد، بالاخره غمبرک می گیرد و می نشیند یک گوشه مورد، فعلا اینجا می نویسد