راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

کار ِ فرهنگی مردم

بحمدلله و المنه چند وقتی است که از عدم شرکت در هر برنامه و همایشی غصه ام نمی شود. خاصه برنامه های وبلاگی و اینترنتی!


حتی ازینکه نتوانستم در برگزاری فلان برنامه -که شاید مفید بوده الله اعلم- مشارکت کنم هم غم به دل راه نمی دهم.


آدم اگر بخواهد کاری کند باید خودش پیش قدم باشد. طرحش با خودش، آدمش با خودش، تا آخر هم پای کار باشد. شده دم در بایستد، تا کمر خم شود و خوش آمد بگوید.


خسته شدم از بس برای کار ِ- به اصطلاح- فرهنگی مردم چایی ریختم و پزش را کس دیگری آمد! انتقاداتش را ما شنیدیم و کس دیگری برای مصاحبه پشت میکروفن رفت. قلمش را ما زدیم و کس دیگری روی سِن تمجید شد.

خسته شدم از کارهایی که خسته ام می کرد.


رسیدم به اینکه این کارها برای ما فرهنگی است برای بقیه اقتصادی یا ارتقای جایگاه اجتماعی.

ما یعنی یک قشر مستعضف بچه مذهبی پاپتی که چار کلاس درس خواندیم و متاسفانه همه خلأهای فرهنگی جامعه را می دوزیم به کم کاری خودمان. بعد اینقدر پادویی می کنیم که خسته می شویم و می بُریم.


من البته نبُردیم. ترجیح می دهم به جای اینکه برای کار فرهنگی مردم چایی بریزم فعلا برای همسرم چایی بریزم و درس بخوانم.


* این نوشته کلی مخاطب خاص دارد!

کاهش فشار قبر، صد درصد تضمینی! ( ویژه خانم ها)

پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود: 

سه طایفه از زن‌ها هستند که عذاب قبر از آن‌ها برداشته شود و با حضرت فاطمه دختر حضرت محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) محشور می‌شوند؛ 

  • زنی که بر تنگدستی شوهرش صبر کند،
  •  زنی که با شوهر بد اخلاق بسازد 
  • و زنی که مهریه اش را ببخشد.


دیلمی، حسن بن ابی الحسن،ارشاد القلوب (ترجمه رضایی)، ج1، ص 413، انتشارات اسلامیه، تهران، 1377ش.

به عمل کار برآید

شش هفت سالی می شود  -شایدم بیشتر- که مادرم هر سال روز شهادت امام هادی - علیه السلام- روضه می گیرد. می گوید این امام غریب افتاده. حاجت می خواهد. حاجت می دهد. خوب هم می دهد!


تکلیفِ هر سال من هم این است که روز قبل از روضه بروم اینترنت مداحی درباره امام هادی پیدا کنم و قبل از شروع  روضه وقتی مهمان ها تک و توک می آیند پخش کنیم. هر سال هم می گردم و مورد خاصی پیدا نمی کنم.


یک سال مأمور شدم بروم یک پارچه نوشته درباره این امام بزرگوار بخرم که هر سال موقع روضه نصب کنیم. از همین هایی که یا حسینش فراوان است. 


پرسان پرسان رسیدم به طبقه دوم یک ساختمان قدیمی در خیابان ارم، ساختمانی بین دو تا از درهای ورودی حرم حضرت معصومه. اینقدر آن قسمت شهر تراکم جمعیت و پوستر و تبلیغات زیاد است که هیچ چیزی به چشم نمی آید. همه مغازه ها آدرس آنجا را می دادند و می گفتند مرکز عمده فروش پارچه نوشته های مذهبی قم آنجاست. 


تنها بودم. کمی هم ترسیدم البته. سر ظهر بود. از پله های باریک و تاریک ساختمان بالا رفتم. یک حجره کوچک بود که داخلش پر بود از پارچه و سربند و اینجور چیزها. اگر اشتباه نکنم فروشنده اش پیرمرد بود. شاید هم چند مغازه بود آنجا. درست یادم نیست. کم کم یخ ِ ترسم باز شد و گفتم پارچه نوشتی درباره امام هادی می خواهم. هر چه گشت و گشتم و گشتیم چیزی نبود. 


غریبی این امام، مال امروز و دیروز نیست. هتاکی بعضی ها هم یک شبه بالا نزده. 

شبهه سنگ و قدرت الهی

چند هفته ای هست که همسر دارد درباره صفات خدا به دانشجویانش تدریس می کند. فردا درسشان می رسد به قدرت مطلق الهی و این اشکال معروف که آیا خدا می تواند سنگی بیافریند که خودش نتواند جابجایش کند؟!


با هم درباره جوابش مباحثه می کنیم. من از کتابی که تازه در این باره خوانده ام می گویم. همسر معتقد است که این کتاب اندیشه ای که در دانشگاه ها تدریس می شود پاسخگوی ذهن دانشجویان امروزی نیست. متن کتاب را می خواند و به نقدش می گذاریم.

می آیم اینترنت و چند مقاله در پاسخ به این شبهه می خوانم. جالب است که بیشتر مقالات کپی پیست هستند و روش استدلالشان مشابه است؛ روش ِ فرض گرفتن جواب و رسیدن به تناقض سوال!


یعنی مثلا در این اشکال اینها فرض گرفته اند که خدا قادر مطلق است. جواب این سوال هم هرچه باشد قدرت خدا را محدود می کند پس نتیجه می گیریم که سوالش اشکال دارد!

پاک یادشان رفته می خواستند جواب سوال را بدهند که ثابت کنند خدا قادر مطلق است. حالا از جواب خیلی زحمت کشیدند و رسیدند به خلاف فرض! یک جورهایی خلاف برهان خلف!

حالا درست است این شبهه یک جورهایی اشکال دارد؛ اما روش اثبات اشکالش که سر و ته نیست دیگر!

بعضی های دیگر هنر کردند و گفتند اصولا بعضی موضوعات، محال ذاتی هستند. مثلا آیا خدا می تواند کاری کند که دو ضربدر دو بشود پنج؟ نه نمی شود. چرا؟ چون متعلق قدرت خدا کاری است که امکان تحقق داشته باشد. بعدتر از همین جدول ضرب نتیجه می گیرند که آفرینش سنگ به این سنگینی هم محال ذاتی هست. چطورش را خودشان می دانند!


دیگر این سایتهای پاسخ به شبهات نمی گویند چطور انسان می تواند قایقی درست کند که خودش نتواند جابجایش کند و محال ذاتی هم نیست؛ بعد فقط همین مسئله خدا و سنگ محال ذاتی می شود؟


یعنی من واقعا ماندم بین این همه آدمی که مقالات را کپی پیست کردند یکی شان به ذهن مبارکشان خطور نکرده که این روش استدلال لنگ می زند؟

کلا در بیشتر کتب اعتقادی اولش ثابت می کنیم که واجب الوجود نامحدود کذا و کذایی به نام خدا وجود دارد بعد خود به خود این موجود واجب همه شبهات را در می نوردد!

آن وقت می گویند چرا جوانان امروز اعتقاداتشان سست است.


هیچ وقت نیامدیم شبهه را از دید پرسشگر و با همان پر و بالی که دارد مطرح کنیم. اینقدر سخیف و سبک جلوه شان می دهیم که حتما جواب ما قانع کننده تر به نظر برسد!

نه که بگویم فقط در شبهات روز و مسائل اجتماعی و سیاسی ضعیف کار شده ها. نه! حتی اصول اعتقاداتمان هم نیاز به بازبینی روش های استدلالی دارد.


حالا در مورد شبهه سنگ و خدا این مقالات( + و +  )را بخوانید بد نیست. نگذارید شبهه توی ذهنتان خیس بخورد. یک جواب با مزه  ی کوتاهش هم این است که «اگر خدا بتواند سنگی را بیافریند حتما می تواند آن را حرکت هم بدهد زیرا حرکت دادن سنگ از خلقت سنگ که مهمتر نیست وقتی که خلقت چنین سنگی ممکن باشد حرکت دادن هم به آسانی امکان پذیر است.»



آدم های متشخص شهر

ایستگاه اول بود. برادرم کارت داشت. برای من بلیط یک طرفه گرفت. همه مثل آدم های متشخص دستشان را کنج جیب کرده و عینک آفتابی بالای سر گذاشته، آدامس می جویدند و افق دوری را دید می زدند.


مترو داشت نزدیک می شد. نفس عمیقی کشیدند؛ سینه سپر کردند؛ کیفشان را محکم گرفتند و چند متری تکان خوردند تا جلوی در مترو تنظیم شوند. 


درب های مترو که باز شد... ناگهان همه به سمت در مترو هجوم آوردند. زمین می لرزید. یک نفر خودش رفته بود و کیفش مانده بود. صدای نعره مردانه ای به آسمان رفت. هرکس به محض ورود خودش را روی صندلی می انداخت و سُر می خورد تا به نفر بعدی بخورد. چشم به هم زدنی همه صندلی ها پر شد.

ما هم آرام به کنجی خزیدیم.


آدم های متشخص پایشان را روی پا انداختند، هدفون موبایل را توی گوش جاسازی کردند و لابد آهنگ خارجی هم گوش دادند.