راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

به عمل کار برآید

شش هفت سالی می شود  -شایدم بیشتر- که مادرم هر سال روز شهادت امام هادی - علیه السلام- روضه می گیرد. می گوید این امام غریب افتاده. حاجت می خواهد. حاجت می دهد. خوب هم می دهد!


تکلیفِ هر سال من هم این است که روز قبل از روضه بروم اینترنت مداحی درباره امام هادی پیدا کنم و قبل از شروع  روضه وقتی مهمان ها تک و توک می آیند پخش کنیم. هر سال هم می گردم و مورد خاصی پیدا نمی کنم.


یک سال مأمور شدم بروم یک پارچه نوشته درباره این امام بزرگوار بخرم که هر سال موقع روضه نصب کنیم. از همین هایی که یا حسینش فراوان است. 


پرسان پرسان رسیدم به طبقه دوم یک ساختمان قدیمی در خیابان ارم، ساختمانی بین دو تا از درهای ورودی حرم حضرت معصومه. اینقدر آن قسمت شهر تراکم جمعیت و پوستر و تبلیغات زیاد است که هیچ چیزی به چشم نمی آید. همه مغازه ها آدرس آنجا را می دادند و می گفتند مرکز عمده فروش پارچه نوشته های مذهبی قم آنجاست. 


تنها بودم. کمی هم ترسیدم البته. سر ظهر بود. از پله های باریک و تاریک ساختمان بالا رفتم. یک حجره کوچک بود که داخلش پر بود از پارچه و سربند و اینجور چیزها. اگر اشتباه نکنم فروشنده اش پیرمرد بود. شاید هم چند مغازه بود آنجا. درست یادم نیست. کم کم یخ ِ ترسم باز شد و گفتم پارچه نوشتی درباره امام هادی می خواهم. هر چه گشت و گشتم و گشتیم چیزی نبود. 


غریبی این امام، مال امروز و دیروز نیست. هتاکی بعضی ها هم یک شبه بالا نزده. 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ق.ظ

سلام ...مظلومیت واقعی ائمه اینه که مردم فکر کنن مظلومیت اونها به نداشتن پارچه مخصوص و نبودن فایل مداحی و نداشتن گنبد و بارگاهه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد