راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

چه کردم؟

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

که تو در برون چه کردی؟ که درون خانه آیی

آمدی خوش آمدی

یعنی اگر فکر می کنی مثل این آدم هایی که وبلاگشان برایشان مهم است حوصله می کنم و می روم راه و ماه قبلی و می نویسم از این به بعد با این آدرس و فید دنبالم کنید؛ نمی روم! 

هر کس قسمتش باشد اینجا را پیدا می کند. 

پیدا هم نکرد فدای سرم. حالا دو تا خواننده کمتر طوری نمی شود. 

من که برای دل مردم نمی نویسم که. 

فقط هر وقت بلاگر از فیلتر بدر آمد بی زحمت کسی ندایی بدهد تا برگردم سر خانه و زندگی خودم. 

بدجور دارم غریبی می کنم اینجا. راه و ماه قرار نبود بی خانمان شود. به چشم اسباب کشی نمی بینم ها. بی خانمانی است لامصب!

از دیالوگ معذورم

به طرز وحشتناکی حس می کنم نمی توانم به هیچ نامه و تلفنی پاسخ بدهم. تلفن را که به زور دو تا یکی برمی دارم؛ اما ایمیل ها را می شود پشت گوش انداخت و وانمود کرد که از این حوالی رد نشده ام! 

اینقدر که زنگ بزنند خانه تان پیغام بگذارند لطفا ایمیل ما را جواب بده! 

یعنی اگر بخواهم از خودم و افکارم و مطالبی که دوست دارم بگویم و بنویسم مثنوی ای ! می شود برای خودش، اگر بخواهم نامه و کتاب بخوانم و ساعت ها حرف بشنوم خم به ابرو نمی آورم؛ اما این روزها اصلا قابلیت تعامل و دیالوگ ندارم! 

 

صحبت یک طرفه را با روی باز پذیرایم؛ اما دو طرفه را خیر. 

آدمیزاد است دیگر. بعضی وقت ها یک حس و حال هایی عارضش می شود که نمی داند از کدام چشمه آب می خورد!

من اینجا رو نمی خوام

ولم کنید... 

ولم کنید... 

می خوام برگردم خونه ی خودم 

من اینجا رو دوس ندارم 

من اینجا رو نمی خوااام 

 

مورد، بالاخره غمبرک می گیرد و می نشیند یک گوشه 

مورد، فعلا اینجا می نویسد