راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

چنین درسی که خواندم

اولین باری که از روی کامپیوتر کتاب خواندم توفیقش اجباری بود. امتحان پایان ترم جامعه الزهرا درس «عرفان اسلامی» داشتم. من هرچه بگویم چقدر در این کلاس فعال بوده ام کم گفته ام. مثل این بچه مثبت ها زودتر از استاد می آمدم و نفر آخر همراه استاد از کلاس خارج می شدم. ردیف اول می نشستم و بلبل زبانی می کردم. به جای یک ارائه - که حتی یکیش هم خارج از درس بود- دو موضوع ارائه دادم و انگار شده بودم تنها مخاطب استاد در کلاس!  

امتحان پایان ترم عرفان مصادف شده بود با عمل چشمم. مصادف که نه یک هفته بعد از عمل. هنوز چشمم تار می دید و حساسیت زیادی به نور داشت. کلا تا چهار پنج روز بعد از عمل که شبها هم با عینک آفتابی می خوابیدم و یک پتو هم روی صورتم می کشیدم تا مبادا پرتوی نوری ره گم کند و برود داخل چشمم. حالا یک هفته بعد از عمل بهتر شده بودم به این معنا که دیگر موقع خواب عینک نمی زدم!  

نور صفحه موبایل و کامپیوتر که زهر مارم بود. انگار داشتم در روز روشن خورشید رصد می کردم. حالا در همین هیری ویری کتاب عرفانم هم گم شده بود. هرچه به این در و آن در زدم نتوانستم کتاب دیگری پیدا کنم. کل خانه را زیر و رو کردم و کتابم را پیدا نکردم.  

گزینه آخر خواندن نسخه اینترنتی کتاب بود. عینک آفتابی زده بودم چشمانم سرخ شده بود همینطور اشک می ریختم و می خواندم. یعنی هرکه نمی دانست فکر می کرد چه حالات عرفانی والایی عارضم شده که منقلب شده ام!  

نه دلم می آمد از خیر این درس بگذرم و حواله اش کنم به ترم بعد و نه حتی بلد بودم نور صفحه مانیتور را کم کنم! خواندم و به هر مصیبتی بود امتحان دادم و نمره ۱۹ هم گرفتم. بعد از امتحان تازه فهمیدم یک فصل کتاب را جاانداخته بودم!  

میخواهم بگویم با همچین مشقتی درس خواندم ها. نه که فکر کنید الکی بوده...

ابدا

جان به جانت کنند آبت با بعضی ها توی یک جوب نمی رود. دنبال دلیل محکمه پسند هم نباش برایش. همینطوری عشقی. از قیافه ی طرف خوشت نمی آید. 

حالا خیلی بدشانس باشی که طرف، استادت باشد. 

این است قصه ی من و استاد آمار این ترمم که از قضا چادری هم هست. 

هرچه روی خودم کار می کنم نمی توانم با شخصیت و هیبت و پاشنه کفش و حتی چشم های روشنش کنار بیایم! 

و طبیعتا سر کلاسش طاقت نمی آورم و می زنم بیرون. 

خدایا... ختم به خیر بفرما 

می ترسم دل به دل راه داشته باشد!

استان شیراز؟!

مدیرکل دفتر آموزش‌های آزاد وزارت علوم، تحقیقات و فناوری از راه‌اندازی دانشگاه‌های تک جنسیتی در استان‌های مذهبی خبر داد و گفت: بیشترین درخواست‌های تک جنسیتی مربوط به دختران است.  

... 

وی تصریح کرد: از جمله این درخواست‌ها مربوط به استان‌های سیستان و بلوچستان، گیلان، یزد، اصفهان، البرز، تبریز، ارومیه، خراسان رضوی و شیراز است و این درخواست‌ها در حال حاضر در دست بررسی و گزینش است.  

 

لینک خبر

مافات

این همه حرف و خاطره و فکر و ایده که منتظر نوشته شدن هستند؛ اما دست و دلم به نوشتن نمی رفت که نمی رفت.

امروز صبح دل به دریا زدم  و یک چشمه نوشتم. همان لحظه ارسال مطلب، اینترنت هم قطع شد و مطلبم پرید.  

انگار که نه انگار که هزار بار نوشتم و پاکش کردم و آخرش هم راضی نبودم. حالا همچه سر مطلب فنا شده غصه م گرفته که فکر می کنی شاهکار ادبی قرن بوده! 

جمع کن بابا

برای آیات و همه ی خواهران مظلوم بحرینی ام

 تردید حرام است، خودت می گفتی!
تقدیر به کام است خودت ، می گفتی!
برخیز و قصیده ای بخوان، خواهرجان!
هنگام قیام است  ، خودت می گفتی!
 -----
 
خورشید شکفته در دل شب... آیات
از سوره ی ایثار، لبالب  ...آیات
از هیچ مصیبتی نخواهد ترسید
شاگرد کلاس درس زینب ، آیات
 
 ----
او راز بلیغی از عنایات  خداست
در دفتر شعر او روایات خداست
با وعده ی فتح عاشقان آمده بود
این مصحف زخم خورده آیات خداست
 
 
----
ای کاش که تا ازل ، زمان برگردد
تا لاله به دامان  جنان برگردد
از آتش عصیان زمین ، می ترسم
"آیات" خدا به آسمان برگردد
 
 ----
ای شاعر زخم های ممتد ... آیات
وی از همه شاعران سرآمد... آیات
ایام عزای فاطمه نزدیک است
پهلوی تو هم شکسته شاید... آیات!  

میلاد عرفان پور