شانه به شانه نشسته بودیم. نگاه سنگینش را حس می کردم؛ اما به روی خودم نمی آوردم. گذاشتم صبرش لبریز شود و خودش حرف بیاید. دو سه دقیقه که گذشت نزدیک تر آمد و گفت: «خانوم اگه بخواید چادر رنگی توی کمد هست.» تشکری کردم و گفتم که با همین چادر مشکی راحت ترم. توضیحش سخت بود که بگویم چقدر پایین و بالا کرده ام تا طلق روسری ام درست بایستد و لبه ی چادر به موازات روسری باشد و روسری را اینقدری بزرگ تا کنم که تا کمر چادر قجری ام بیفتد و بند چادر را نه سفت و نه شل بسته ام و همینقدر سنجاق و سوزن که روی روسری می بینی زیر و کنارش کار گذاشته ام و تازه قرار است بعد از نماز بروم در آینه ی سرویس بهداشتی مسجد چک آپ نهایی توازن حجاب اسلامی را به جا بیاورم. اصلا من با این فرهنگ مشکل دارم که بعضی زن های چادری هرجا می روند فوری یک چادر رنگی گل منگلی از کیفشان در می آورند و با چادر مشکی کش دار به آن راحتی عوض می کنند! بعد هم باید هر پنج ثانیه یک بار چادر را تا روی بینی جلو بکشند که تا عقب رفتن و مرز سقوطش ده ثانیه ای فرصت داشته باشد. یک سالی هست نیت کرده ام همه ی چادر رنگی هایم را کش بزنم.
داشتند اقامه می بستند که توجهم به دخترک سمت چپم و خانوم همراهش -که طبعا مادرش بود- جلب شد. لبش سرخ و براق بود. فکری شدم نکند مثل آن دخترک میهمانی دیروز، آرایش کرده باشد. فاطیما پنج سالی بیشتر نداشت؛ اما عشق آرایش بود. دختر صاحبخانه هم که دید از عهده ی ساکت کردنش بر نمی آیند بردش توی اتاق و یک میک آپ و شنیون مفصل رویش اعمال کرد. بعد همچین سربلند و با طمأنینه از پله ها پایین آمد که انگار ملکه ی زیبایی شده! واقعا در آرام کردنش کارگر افتاده بود. من هاج و واج مانده بودم که چرا هیچ کس واکنش نشان نمی دهد و اعتراضی نمی کند. به مادر بینوا و ساده ی فاطیما که از دست شیطنت های پسرانه اش ذله شده بود هم نمی شد چیزی گفت. همه اینقدر بلند بلند از چهره ی پریوش فاطمیا تعریف می کردند و فاطمیا همینطور باد می کرد و جلوی همه رژه می رفت که از زیبایی اش سان ببینند(!) که شک برم داشت با این نسل چقدر اختلاف سن دارم که تا بیست و سه سالگی فقط دو سه قلم لوازم آرایش آن هم از دور دیده بودم و دنیایم خیلی هم زیبا و فانتزی بود!
بالاخره بعد از کلی توسل و توکل به نظرم رسید به مادر فاطیما از مقاله ای که اخیرا در اینترنت خواندم و خبر از وجود انواع مواد شیمیایی مثل سرب در مواد آرایشی می داد بگویم و تاکید کنم که اگر دخترت از این سن از لوازم آرایش استفاده کند این سرب مهلک، سال های بیشتری فرصت دارد که در پوست و جان فرزندت نفوذ کند.
ولی دخترک مو فرفری سمت چپم اوریجینال لب هایش سرخ بود و گونه اش گل انداخته. اصلا این نسل ورپریده روی ماها هم تاثیر گذاشته! من کی برایم مهم بوده که آیا کسی آرایش کرده یا نکرده؛ خاصه اگر بچه هم باشد! تا همین اواخر -و شاید هنوز هم- اگر کسی آرایش ملیح کرده باشد اصلا متوجه نمی شوم و فقط به هنر خالقش احسنت می گویم تا نقاشی مخلوق. حالا دیگر با دیدن بچه ها هم باید تشخیص بدهم که آیا خودش است یا هنر مادرش؟
اصلا بچه، به بچه بودنش قشنگ است. ملاک زیبایی بچه و آدم بزرگ که نباید یکی باشد. وگرنه باید تمام این بچه های تپل را به جای چلاندن و گاز گرفتن، رژیم داد و برای نوزادان تا قبل از در آمدن دندان هایشان دندان مصنوعی گذاشت!
اصلا این آدم بزرگ ها به طراوت و تازگی بچه ها حسودی شان شده؛ می خواهند آنها را هم پشت نقاب آرایش مخفی کنند تا همه شکل هم بشوند.
چقدر این دنیای آدم های کپی پیست شده کسالت بار است...
خب میدونی چیه؟ کاری که بزرگترا میکنن برای بچهها جذابه. خود من بچه که بودم عاشق ماتیک بودم. اصن هم فکر نیمکردم این برای خوشگلیه. فکر میکردم یه چیز بزرگونهس و منم اگه بزنم یعنی بزرگم! بزرگتر که شدم دیگه دلم نخواس ماتیک بزنم. شاید اگه موقع بچگیم بزرگترا حساسیت نشون میدادن و نمیذاشتن بزنم الان اینطوری نبودم و دوس داشتم همش آرایش کنم.
خب منم کوچیک که بودم همیشه از کفش پاشنه بلند خوشم می اومد؛ اما ارایش رو یه جور تابو می دونستم برای خودم. دوست نداشتم با آرایش از اون فضای فانتزی دخترونه م دور بشم.
خب این خیلی هم به روحیات خود افراد برمیگرده
اما حرفم اینه که بزرگترا نباید آگاهانه بچه ها رو به آرایش هدایت کنن.
حالا اینکه آدم همه ش آرایش کنه هم -حتی تو بزرگسالی- خیلی فضیلتی نیست که غصه ش رو می خوری ها!
واقعا همراهی دیگران با اشتباه انجام شده تو اینجور جمع ها بزرگترین معضله. یه وقتایی آدم فکر میکنه نکنه من دارم اشتباه میکنم ؟ چرا اینا اینقدر به به و چهچه میکنن؟؟؟
روش خیلی خوبی برا بیان نظرت استفاده کردی و ممنون که این تجربه رو به اشتراک گذاشتی
یادمه چند سال پیش ، منم مثل تو حساس بودم روی آرایش و عدم آرایش آقایون و خانمها
خب پیش خودم فکری این موضوع بودم که حتمنی هرکی دست میبره داره عیب خالق میکنه و با این فکر خون میدوید توی رگهای صورتم و مشتهام گره میشد ...
اما یادمه همون سالها بود که یه جایی از قول یه بزرگی ؛ البته از نوع اون ور آبیش ؛ خوندم که وقتی میبینی خانمی جلوی آینه در حال آرایش کردنه ، یعنی داره دنبال اون چهره مطلوب ابدی و ازلی خودش میگرده!!!
اینجوری هم میشه نگاه کرد!!
سلام
بچه ها آینه پدر و مادر هستند. حتا اگر والدین.اجازه آرایش رو ندهند، باز هم در شرتیطی که والدین حواسشون نیست میرند سر وسایل آرایش و به سبک خودشون اقدام میکنند.
این موضوع در خصوص سیگار هم هست.
تنها تفاوتی که داره اینه که ما سیگار رو مضر میدونیم و آرایش رو نه.
در صورتی که سیگار باعث آسیب جسمی میشه و آرایش جسمی و روحی ....
از طرفی حالاحالاها نمیشه این موضوع رو حذف کرد
بهتره به بزرگترها بگیم که واقعا تو کوچه خیابون نیاز به آرایش نیست
نیازی به آرایشهای غلیظ نیست
نیازی به تغییر چهره اساسی نیست
منم با چادر رنگی مشکل دارم چون اغلبشون سٌر هستند و بعد از غذا خوردن سر سفره باید زیر دست و پام دنبال سرش بگردم! موقع ظرف شستن که دیگه نگو! مدتیه که یکیشونو کش زدم و خیلی راحت شدم. کم کم بقیشونم می زنم. اینم مثل کش چادر مشکی عرف خواهد شد. سیر تکاملی حجاب!
کلا از وبلاگتون خوشم میاد
نمیدونم برم حوزه یا دانشگاه
خواهر و برادرم میگن اگه راست میگی تو دانشگاه خودتو نگه دار به نظر شما من چه کار کنم
چاکریم خواهر جون التماس دعا
کجایی شما؟
اتفاقن من غصه شو نمیخورم. برعکس، حالشو میبرم. الان اومدم ببینم چیز جدید نوشتی یا نه. دیدم نه. امتحان داری؟ بیا بنویس دیگه بابا، کلن وبلاگو باید شب امتحان نوشت :دی