ده بیست سال پیش مثل الان خُل وضع نبودم که چله ی زمستان هوای فلکه ی بستنی قم بزند به سَرم! البته آن موقع فلکه ی بستنی را نمی شناختم. به همین بستنی پشت زندان و بابابستنی شیراز خودمان راضی بودم. اما از وقتی فهمیدم می شود یک میدان باشد و دور تادورش بستنی فروشی و زمین چمن وسط میدانی که رویش فرود آمد و نوش جان کرد... از آن وقت دیدگاهم نسبت به بستنی متکامل تر شده!
هرچند آش رشته و فرنی داغ تبلیغ شده روی شیشه ی مغازه ها در سوز سرد قم حسابی می چسبد؛ اما باعث نشده زمستان ها اسم آن میدان بشود فلکه ی آش یا فلکه ی فِرنی!
بستنی را نباید جلوی بخاری گرم ماشین خورد. باید ده دقیقه ای نرم نرمک پیاده رفت و وقتی گونه ها و نوک انگشتانت از سرما سرخ و کرخت شد وارد اولین مغازه شوی. پنج شش سال همه می دانستند که سفارش من بستنی شکلاتی است و دیگر ازم نمی پرسیدند. ولی تازگی تصمیم گرفتم کمی تغییر ذائقه بدهم!
ده بیست سال پیش فکر می کردم بستنی خوردن هم باید قاعده مند باشد. تابستان ها بستنی سرد و یخ زده و زمستان ها بستنی زمستانی. با اینکه خیلی تشابهی بین این دو مدل حس نمی کردم؛ اما برایم حکم یک بستنی واقعی را داشت! فکر می کردم اگر زمستان ها بستنی سرد بخورم می میرم!
حالا که چند سال است شخصا مصرف سرانه ی بستنی ام در زمستان بیشتر از تابستان شده! هنوز هم نمُردم. خُل شدن قبه و بارگاه ندارد که!
فلکه ی شهید بستنی
سلام
کم نیستند آدمهایی مثل شما ... خیلی عجیب ندونید این قضیه رو .... بستنی تو سرما خیلی بیشتر از گرما می چسبه ، من هم اصلا ازش مریض نشدم ....
اصلا این فلکه بستنی قم رو باید ره عنوان جاذبه های توریستی در نظر بگیرن ...