راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

خانوم مهندس طلبه

این ترم هم مامان در حوزه تدریس می کند. هرکه می شنود مادرم در حوزه تدریس دارد فکر می کند لابد عالمه ای، فاضله ای چیزی هستند؛ البته کم چیزی هم نیستند ها! ولی یک کلام هم به عمرشان درس حوزه نخوانده اند.


در طول این یکی دو سال گذشته هر هفته مامان بود و من و یکشنبه شب ها که مشتاقانه می خواستم ماجراهای حوزه شان را بشنوم. از دختران طلبه ای که مشکلات خانوادگی داشتند تا آنها که با دانشگاه بیگانه نبودند و فرهنگ ها و آداب مختلف. 


اینقدر مامان از حوزه شان تعریف کرده بود که یک بار رفتم سر کلاسش. مثل دختر استاد خیلی با شخصیت نشستم ردیف اول کلاس و فقط گوش دادم و شنیدم. بعد از کلاس، مامان برایم تعریف می کرد که فلان دختر پشت سریم سن و سالش اینقدر است و خانواده اش اینطورند و به نظرت به درد فلان پسر فامیل می خورد؟


یعنی هرچه با مادر درباره مسائل فرهنگی و اجتماعی اختلاط می کنیم آخرش می رسیم به واسطه گری برای ازدواج! می گوییم همه این حرف و شعارها کشک... اگر مشکل ازدواج حل شود خیلی از ناهنجاری های رفتاری هم خود به خود درست می شود.


دیروز مامان داشت درباره ی روز اول حوزه شان می گفت. بنفشه پارسال شاگردش بوده. با پرس و جو از مادرم تصمیم گرفته بود کارشناسی ارشد رشته مطالعات زنان بخواند. خداییش خوب هم خواند و امسال دانشجوی ارشد مطالعات زنان دانشگاه سراسری شده. آمده بود از مادر تقدیر و تشکر و بپرسد که به نظرشان سطح سه رشته ی کلام بخواند یا فقه؟ البته بنفشه تحفه ی چند سالی هم که تهران بوده یک فوق لیسانس مهندسی نفت ناقابل هم دارد!


داشتند حرف می زدند که الهام آمده پیششان. الهام ترم اول حوزه است. می خواهد مهندسی کامپیوتر پیام نور بخواند. چند روز پیش زنگ زده بود از من تحقیق و تفحص که ببیند منع قانونی ندارد همراه حوزه بخواند یا نه. گفت به خاطر لیسانس مهندسی موادش، حوزه را بدون آزمون آمده. یک پایان نامه دارد تا ارشد موادش هم تمام شود.

بعد مامان ایستاده اینها را به هم معرفی کرده! خانوم مهندس... خانوم مهندس هستن؛ ارشد مواد!


ما هم توی طلبه های جامعه الزهرا زیاد داشتیم. لیسانس ریاضی که بعد از ظهرها تدریس خصوصی هم داشت. لیسانس مامایی که چندسالی هم توی بیمارستان کار می کرده و خانم دکتر کلاسمان بود! لیسانس علوم آزمایشگاهی از تهران که پی مدرکش نرفته بود. لیسانس اقتصاد از دانشگاه الزهرا. 


خوبی اش این بود که توی هر بحث کلاسی سراغ متخصص دانشگاهی اش هم می رفتیم! خودم که کامپیوتر می خواندم و دانشجوهای فقه و حقوق و ادبیات عرب هم الی ماشاالله داشتیم.

نمی دانم چرا این تیپ طلبه-دانشجوها اینقدر برایم جذاب هستند. شاید از خودشیفتگی ام باشد!


فقط دعا می کنم ای کاش، ای کاش بدانند دنبال چه می گردند. اهداف درس خواندشان در حوزه و دانشگاه خیلی با هم فاصله نداشته باشد. برایشان روشن باشد آخر راهشان کجاست. دانشگاه را فقط محض مقبولیت اجتماعی نخواسته باشند و حوزه را به دید یکسری مسائل فردی نگاه نکنند.

نظرات 4 + ارسال نظر
بهار نارنج دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:15 ق.ظ http://baharnarenj89.persianblog.ir/

طعم خوش یافتن یک همشهری!
جای ما هم نفس بکش هوای شیراز را.

یه اسمی انتخاب کردید که هر شیرازی بارها با دیدن بهار نارنج و حس رایحه اش یاد شما می افته. به روی چشم خانم!

صبور دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ب.ظ

سلام. نمیدونم این جا جاش هست بپرسم یا نه اما برام سوال شده که میشه دروس حوزوی رو غیر حضوری خوند یا نه؟اصلا آزمون ورودی داره؟ من دانشجوی ارشد ادبیاتم البته لیسانس حقوق دارم. باید آزمون بدم؟ از کجا و چه سایتی میتونم اطلاعات به دست بیارم؟ممنون میشم راهنماییم کنید.

سلام. میشه غیرحضوری هم خوند. ازین سایت پیگیری کنید. www.whc.ir

مریمی دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ http://shazdehkoochooloo.persianblog.ir

سلام خانمی . خب چه کاریه توضیح بدم چرا انقدر با این متن ارتباط برقرار کردم و دوستش داشتم ؟ نمی دونم ! اما خیلی سرحال اومدم با خوندنش و اساسی انرژی مثبت گرفتم . شاید به خاطر اینکه من هم یک ترم رو توی حوزه گذروندم و روزهای خوبی بودن . یاد خاطرات جوونیم افتادم . ولی اینجور نوشته ها رو دوست دارم . الان می دونم با جارو می افتی دنبالم که چرا دیر به دیر کامنت می گذارم . خدا سوکسم !!! کنه . اما به جون عمه ی بچه هام همیشه می خونمت و احتمالا خود نازنینت هم می دونی . ( راستی چون تصمیم به بچه دار شدن ندارم جون عمه ی بچه هامو قسم خوردم ها ! هر چند که .... بگذریم . سه ساله انقدر منو چزوندن که غیر از آه و ناله و نفرین که منو دقیقا مثل پیرزن ها کرده برای خانواده ی غیر محترم ...... چیزی به زبونم نیومده . ولی بازم بگذریم ) مواظب خودت باش بانو . خیلی خوبی و دوست داشتنی حیف که هم اسم خواهر همسرم هستی ! خیلی لوسم مگه نه ؟ نزن بابا . جاروتو بذار زمین . رفتم من ....

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ب.ظ

ببخشید دقیق مطالعه نکردم شما زن داداش مایی؟؟؟یعنی شما خانوم مهندس خودمونی؟؟؟
التماس دعا

نه متاسفانه!
محتاجیم به دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد