راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

راه و ماه

زیر پوست زندگی متأهلی

لوازم آرایش با ویتامین کا!

هنوز برای مامان هدیه ای نخریدم. سه تا امتحان این هفته ام و کربلا رفتن بابا، خریدن هدیه روز مادر را عقب انداخت.


هرچه توی خانه فکر کردم که چیزی به ذهنم نرسید. گفتم ویترین مغازه ها را نگاه کنم بلکه جنسی چشمم را بگیرد. کیف که تازه خریده، کفش که بگیر نگیر دارد، لباس که ریحانه برایش هدیه گرفته، طلا که مثقالی خدا تومن است!


می رسم به مغازه لوازم آرایشی. به سرم می زند حالا که تا اینجا آمدم دو سه قلم رنگ و روی لوازم آرایشم را نو کنم. مغازه دار مرد میانسالی است که دارد بلند بلند تلفن حرف می زند و دعوا می کند. پشیمان می شوم، برمی گردم بیرون ویترینش را نگاه می کنم. هیچ خوش ندارم از مرد، لوازم آرایش بخرم. آخر چارچشمی می ایستد بالا سر آدم و می گوید اگر دوست داری همینجا رنگش را تست کن ببین بهت میاد! 

حالا بیا و توجیه کن که من مسلمانم و تو نامحرمی و جلوی نامحرم آرایش نمی کنم و هیچ کس هم مجبورم نکرده.  البته معمولا رنگ لوازم آرایش را پشت دست تست می کنند؛ اما اینکه فروشنده بخواهد زُل بزند به دستم و بعد نظر بدهد که آیا رنگش به پوستم می خورد یا نه... دوست ندارم.


دو دل بودم. می شد تست نکرده بخرم. می دانستم چه رنگ و مدلی می خواهم. کاغذهای پشت ویترین را خواندم. نوشته بود رژ لب مایع 500 تومن!


فکرش را نمی کردم کمتر از دو سه تومن داشته باشد. برگشتم داخل مغازه. تلفنش تمام شده بود. یک جعبه بود که فکر می کردم تستر هست. از بس رنگ و رویش رفته بود و بعضی رژ لب ها فقط یک چکه داخلش مانده بود! باز کردم و رنگش را برانداز کردم.

پرسیدم: همین یه رنگو دارید؟ 

- بله

-خب یکی از همین بدید لطفا

- برش دار! 

-همینِ همین که نه. از همین رنگ یه دونه باز نشده اش! 

- دیگه نداریم. همین یکی مونده که ارزونتر می دیم.


دوباره بازش کردم. از بس دست خورده دور و اطرافش پر از اثر انگشت است. مایع رژ لب از نصفه هم کمتر شده.

گفتم: ممنون آقا! معلوم نیست چند نفر ازش استفادده کردن. نمی خوام. آلودس.


از سلامتی که سیر نشده بودم که.

والا به خدا!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد